جنبش روشنایی با اعتراض خود به تصمیم دولت افغانستان بخاطر تغییر دادن مسیر لین برق 500 کیلو ولت توتاپ از مسیر بامیان به مسیر سالنگ، گفتمان تبعیض در افغانستان را کلید زد و در مدت چندسال، بصورت مداوم از تبعیض سیستماتیک سخن گفت. تبعیض سیستماتیک علیه هزارهها، یکی از اقوام ساکن در مناطق مرکزی (هزارهجات) افغانستان. مقاله حاضر تلاش دارد به موضع نژادپرستی بپردازد و تبعیض سیستماتیک علیه هزارهها را در چهارچوب نژادپرستی نهادی، نوع از نژادپرستی تحلیل و بررسی کند. نگارنده به این باور است که تبعیض سیستماتیک بر علیه هزارهها در افغانستان ریشه در نژادپرستی دارد و این نژاد پرستی، از نوع نژادپرستی نهادی/سازمانی است. اصطلاح «نژاد پرستی نهادی» اولین بار در سال ۱۹۶۷ توسط استاکلی کارمیچل (بعدها بنام وامی ترو) و چارلز همیلتون در کتاب «قدرت سیاهان: سیاست و آزادی» بکار برده شد. کارمیچل و همیلتون میگوید: «نژادپرستی فردی به دلیل ماهیت آشکار، اغلب قابل شناسایی است. اما نژادپرستی نهادی به دلیل ماهیت کمتر آشکار، و ظرافت که دارد، کمتر قابل درک و شناسایی است. به باور کارمیچل و همیلتون، نژادپرستی نهادی سرچشمه فعالیت نیروهای مستقر و محترم در جامعه است. بنابراین در جامعه نسبت به نژادپرستی فردی کمتر مورد نکوهش و محکومیت واقع میشود.»[i] در این مقاله، نگارنده ابتدا نژادپرستی را بطور کلی، تجزیه و تحلیل نموده و بعد به سه نوع اصل نژادپرستی پرداخته و آنها را با مثالهای عینی در جامعه افغانستان به تحلیل و بررسی میگیرد. این سه اصل نژادپرستی عبارت است از؛ نژادپرستی فردی، نژادپرستی نهادی/سازمانی و در نهایت نژادپرستی درونی که زایده نژادپرستی نهادی است.
نژادپرستی: پروفسور جیمز جونز محقق و پژوهشگر آمریکایی افریفایی تبار در باب نژادپرستی میگوید:نژادپرستی به عنوان تعامل هماهنگ انواع خاصی از کلیشه ها، پیش داوری ها و تبعیض تلقی می شود. او اضافه میکند که نژادپرستی سه مؤلفه اساسی دارد. اول؛ نژادپرستی ریشه در اعتقادات درباره تفاوتهای گروهی (کلیشه ها) دارد. به این مفهوم که تفاوتها در انسانها بیولوژیکی است. دوم؛ نژاد پرستی شامل ارزیابی های منفی متمایز و احساسات نسبت به گروه دیگر (تعصب) در مقایسه با خود شخص است. به عبارت سادهتر، برتر پنداشتن خود (نژاد خود) نسبت به دیگران. سوم؛ نژاد پرستی منعکس کننده رفتار نامتناسب گروهها (تبعیض) توسط افراد یا نهادها به شکل که قابل توجیه باشد. به عبارت دیگر، تمایل به اعتقادات نگرشهای که پیامدهای منفی در پی دارد. جو فین جامعه شناس امریکایی نویسنده کتاب «نژادپرستی سفیدها»در تعریف نژادپرستی میگوید، نژاد پرستی نه تنها نگرشها و عقاید منفی را شامل می شود، بلکه قدرت اجتماعی را نیز در بر می گیرد که این امکان را به یکی می دهد تا نتایج مختلفی را ایجاد کند تا به سایر نژادها ضرر برساند، یا آنها را ضعیف کند و مزایای منحصر به فردی را برای نژاد شخص خود ارائه دهد.[ii] جوفین در ادامه میگوید؛ «نژادپرستی بیشتر از تعصب یک شخص، یا هم تبعیض پراکنده است. نژادپرستی در حقیقت یک ایدئولوژی گسترده نژادپرستانه است. قدرت انکار سایر گروه های نژادی و در دسترس قرار دادن «عزت، فرصت، آزادی و امتیاز» به گروه خود از طریق مجموعه ای از ایدهها ، نگرشها و عملکردهای سازمان یافته اجتماعی.» پروفسور جیمز جونز در کتاب خود، «تعصب نژادی» به سه اصل[iii] در باب نژادپرستی سخن میگوید:
۱- نژادپرستی فردی
۲- نژادپرستی نهادی
۳- نژادپرستی درونی (این بخش، در حقیقت واکنش افراد را دربر میگیرد که مورد نژادپرستی واقع شده اند).
نژادپرستی فردی: نژادپرستی فردی واسطهی رفتارهای آمیخته با تعصب یک فرد در اجتماع است. برخوردهای تعصب آمیز نسبت به یک فرد، یا یک کتله اجتماعی خاص بخاطر تعلق داشتن به یک نژاد. رفتار تعصب آمیز یک فرد در مورد توانایی، انگیزه و قصد یک شخص یا یک جمع بخاطر تعلق به نژاد غیر از نژاد خود شخص. رفتار تبعیض آمیز نسبت به دیگران بخاطر تعلق به نژاد غیر از نژاد خودش. کلیشه سازی، حق العمل گرفتن حذف کردن، بی احترامی، سوء ظن، بی ارزش پنداشتن و تحقیر کردن. بعضی از محققان بر این باروند که تداوم کلیشه های منفی باعث نژادپرستی نهادی میشود و بر روابط بین فردی تأثیر می گذارد. به این مفهوم که نژادپرستی نهادی زایده نژادپرستی فردی است. در این نظریه؛ افکار نژادپرستانه زمینه نژادپرستی نهادی را فراهم میکند. از طرفی، بعضی دیگر از محققان نظر برعکس آن را دارد. اینکه نژادپرستی نهادی در یک جامعه منجر به زایش نژادپرستی فردی میشود. به این مفهوم که انجام سیاستهای نژادپرستانه نهادها، باعث میشود افراد در جامعه به نژادپرستی رو بیاورند. نمونههای زیادی از نژادپرستی فردی در جامعه افغانستان وجود دارد. اما تنها هزارهها با نژادپرستی فردی روبرو نیستند. دیگر شهروندان افغانستان، هرچند کمتر، با نژادپرستی فردی روبرو هستند.
نژادپرستی نهادی: نژادپرستی نهادی/سازمانی با وجود سیاستهای نظام مند، سیستمها و ساختارهای اقتصادی و سیاسی که در آن اقلیتهای نژادی، اقلیتهای قومی را نسبت به اکثریت نژادی یا قومی در یک موسسه/ساختار در موقعیت ضعیف و پایین قرار می دهند، خودش را از تبعیض نژادی متمایز میکند. نژادپرستی نهادی (به عنوان نژادپرستی ساختاری نیز شناخته می شود) نوعی نژادپرستی است که در کارکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی خودش را بروز میدهد. بطور واضحتر؛ نژادپرستی نهادی در تقسیم ثروت، پرداخت درآمد، اجرای عدالت کیفری، ایجاد اشتغال، تهیه مسکن، فراهم نمودن مراقبت های بهداشتی، تقسیم قدرت سیاسی و در نهایت، در فراهم نمودن شرایط آموزش و پرورش خودش را بروز میدهد. سر ویلیام مکپرسون در گزارش لارنس انگلیس ۱۹۹۹ میگوید: «نژادپرستی نهادی در عدم موفقیت جمعی یک سازمان در ارائه خدمات مناسب و حرفهای به مردم به دلیل رنگ، فرهنگ یا منشأ قومی خودش را نشان میدهد. یا در فرایندها، نگرشها و رفتارهای که به تبعیض ناشی از تعصب، جهل، بی فکری و کلیشه های نژادپرستانه منتهی می شود، نشان میدهد. امر که به ضرر اقلیتها است.»[iv]
مفهوم نژادپرستی نهادی در اواسط و اواخر دهه ۱۹۹۰ پس از یک وقفه طولانی، دوباره در گفتمان سیاسی پدیدار شد و همچنان یک مفهوم بحث برانگیز که توسط حوزههای انتخابیه متعدد مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و در گفتمان سیاسی باقی مانده است.[v] نژادپرستی نهادی در حقیقت تبعیض نهادینه شده در سازمانها است. تبعیض که جز لاینفک موسسات است و در دسترسی فرصتهای جامعه تبدیل به روشی عادی می شود و تصحیح آن دشوار است. سرانجام نژادپرستی نهادی بر ارگانهای عمومی، شرکتهای خصوصی، دانشگاههای دولتی و خصوصی حاکم شده و با اقدامات کنفورمیستها و تازه واردان، تقویت می شود. مشکل دیگر نژادپرستی نهادینه شده این است که هیچ عامل متخلف قابل شناسایی و واقعی وجود ندارد. وقتی نژادپرستی در نهاد ایجاد می شود، به عنوان یک اقدام جمعی از یک جمعیت ظاهر میشود. چیزی که به سختی از بین برده میشود. در مقابله با این نوع نژادپرستی، با یک فرد یا هم یک جمع کوچک روبرو نیستیم، بلکه با یک سازمان روبرویم.
نمونههای زیادی در افغانستان از این دست نژادپرستی وجود دارد. یکی از نمونههای بارز نژادپرستی نهادی، بودجه دولتی است. بطور مثال؛ ولایت بامیان و دایکندی که اکثریت جمعیت این دو ولایت را هزارهها تشکیل میدهند، از بودجه بسیار کم نسبت به ولایتهای دیگر که اکثریت جمعیت آنها غیر هزاره است، برخوردار است. یا مثلاً؛ غرب کابل منطقه شهری هزاره در کابل، جبرئیل منطقه شهری هزاره در هرات، نوآباد منطقه شهری هزاره در غزنی، مناطق شهری است که از خیابانها و معابر بدون آسفالت زیاد برخوردار است. مردمان این مناطق شهری و همچنین هزارهجات، از اقتصاد ارثی نیز برخوردار است. نمیتوانند از چیزی فراتر از این برخوردار شوند. فرصت بیشتر از این برای آنها فراهم نمیشود. در تعریف نژادپرستی نهادی، «دسترسی متفاوت به کالاها، خدمات و فرصتها» در یک جامعه را در قالب نژادپرستی نهادی آوردهاند. خیابانها و معابر بدون آسفالت، مضرات اقتصادی و اقتصادی ارثی، بخشی دیگر از شاخصههای نژادپرستی نهادی است. سهمیه بندی کنکور، سهمیه بندی استخدام در ادارات دولتی افغانستان، حذف هزارهها و دیگر اقلیتهای قومی از ادارات دولتی، همچنین محدود ساختن هزارهها از دسترسی به فرصتها را نیز می توان در قالب نژادپرستی نهادی آورد. اینکه یک هزاره نمیتواند وزیر دفاع، داخله، خارجه، مالیه و رییس امنیت ملی شود، همه نمونههای از نژادپرستی نهادی است که دولت افغانستان بعنوان یک نهاد رسمی آنها را اعمال میکند. تغییر دادن مسیر لین برق 500 کیلو ولت، خود نمونه بسیار روشن و شفاف نژادپرستی نهادی است که دولت افغانستان دست به اعمال آن زده است. حذف هزارهجات از ماستر پلان انرژی، تاریک نگهداشتن بخشی از کشور، حذف کردن آن از پلان توسعه، نمونه بسیار شفاف و روشن نژادپرستی نهادی است.
از دیگر مشخصههای نژادپرستی نهادی، پرونده سازی جنایی براساس قوم و تبار است.[vi] پرونده سازی قومی، سوء ظن داشتن یا هدف قرار دادن یک شخص بخاطر تعلق به یک گروه نژادی یا قومی نوعی نژادپرستی نهادی است. در افغانستان، پرونده سازی در مورد شخصیتهای سیاسی هزاره زیاد اتفاق افتاده است که در پس همهی آنها تفکر نژادپرستی نهفته بوده و هدف آن محدود ساختن هزارهها از قدرت بوده است. به دادگاه کشاندن رزاق واحدی وزیر پیشین مخابرات، طاهر زهیر وزیر فرهنگ، همچنین پرونده سازی برای جنرال مراد، نمونهی از پرونده سازی قومی است که به هدف محدود ساختن سیاست مداران هزاره صورت گرفته است. از یک طرف افراد چون عمر زاخیلوال، فارق وردک، اکلیل حکیمی دزدان و غارتگران که میلیاردها دلار سرمایه مملکت را دزدیدهاند، بخاطر تعلق به یک تبار خاص، نه تنها مورد بازخواست واقع نشدهاند، بلکه به مقام و مدال رسیدهاند. از طرف دیگر؛ رزاق واحدی، طاهر زهیر، جنرال مراد، بدون کدام جرم مشخص، بخاطر تعلق تباری مورد بازخواست قرار گرفتهاند. پرونده سازی برای علی پور (قمندان شمشیر)، همچنین جنرال شجاعی نیز در قالب پرونده سازی قومی، مشخصه از نژادپرستی نهادی جای میگیرد. از یک طرف شخص اول ممکلت به گروه تروریستی طالبان، بخاطر تعلق تباری گاهی برادر، گاهی مخالفین سیاسی خطاب کرده و انها را دسته دسته از زندانها آزاد میکند. از طرف دیگر؛ برای علی پور و شجاعی، کسانی که در مقابل گروههای تروریستی ایستاد میشوند، مبارزه میکنند، پرونده می سازد. در پس این نوع برخوردها، تفکر نژادپرستی نهفته است و ارگانهای دولتی براساس همین نگاه نژادپرستانه چنین رفتار دوگانه را از خود بروز میدهد.
موضوع انتخابات غزنی، نمونه دیگر از نژادپرستی نهادی در افغانستان است که دولت آنرا فقط برای محدود کردن یک قوم خاص از قدرت، اعمال میکند. وقتی دولت یک قانون را در سراسر کشور تطبیق میکند، بعد در رابطه با یک قوم خاص یک مردم خاص یک روش دیگری بکار میگیرد، هیچ دلیل دیگری نمی تواند داشته باشد، بجز اینکه یک قوم خاص را از قدرت دور کند، قوم و تبار دیگر را در قدرت شریک نماید. این یعنی نژادپرستی نهادی.
نژادپرستی درونی: نژادپرستی درونی عبارت است از پذیرش کم ارزشی توسط فرد یا جمعی که مورد نژادپرستی واقع شده است. به عبارت دیگر، درک منفی در مورد توانایی و ارزش ذاتی خود نسبت به کسانی دیگر. عزت نفس پایین، خودرا نسبت به دیگران پایین قلمداد کردن. این نوع نژاد پرستی می تواند با در آغوش گرفتن رفتارهای تعصب آمیز، تبعیض، کم ارزش دانستن خود به تداوم نژادپرستی کمک کند. به عبارت سادهتر؛ نژادپرستی درونی نوعی سرکوب درونی است که انسان اسیب دیده گاهی آگاهانه، گاهی هم نا خودآگاه به آن رو می آورد. کارَن پیک جامعه شناس در مقاله خود «سرکوب نژادی درونی چیست و چرا ما آن را مطالعه نمی کنیم؟ تصدیق صدمات پنهان نژادپرستی» میگوید: «نژادپرستی درونی، پذیرش ظلم نژادی است که توسط افراد وابسته به نژاد مطیع صورت میگیرد.»[vii] او همچنین معتقد است که نژادپرستی درونی، محصول مستقیمی از یک سیستم طبقه بندی نژادی است و در گروه ها و مناطق مختلف نژادی در سراسر جهان که نژاد به عنوان یک ساختار اجتماعی وجود دارد، یافت می شود. این پدیده توسط افراد آسیب دیده میتواند آگاهانه، یا هم ناخودآگاه صورت بگیرد. رابین نیکول جانسون نیز در کتاب خود «روانشناسی نژاد پرستی» در این مورد میگوید که؛ «نژادپرستی درونی شامل پذیرش آگاهانه و ناخودآگاه از یک سلسله مراتب نژادی است.»[viii] بنابراین؛ چنین برخورد با نژادپرستی توسط قربانیان نژادپرستی می تواند هم آگاهانه و هم ناخودآگاه باشد.
کارَن پیک و رَن دانگ در ژورنال جامعه شناسی کیفی میگوید:«به دلیل ناراحتی، سردرگمی و شرمساری که موضوع نژادپرستی درونی را احاطه کرده است، این موضوع یک تابو در مطالعه نژادپرستی باقی مانده است. نگرانی عمده این است که سخن گفتن از نژادپرستی درونی چرخهی تولید ظلم را نشان میدهد. این امر به سرزنش قربانیان منجر شده و کانون توجه از نژادپرستان و سازمانهای که نژادپرستی را اعمال میکند دور میشود. همچنین پرداختن به نژادپرستی درونی باعث می شود تا عمق و گستردهگی نژادپرستی مشخص شود و این قابل پذیریش نیست. به همین خاطر در مطالعات نژادپرستی کمتر بدان پرداخته میشود.[ix]»
در تعریف نژادپرستی درونی؛ رو آوردن به شعارهای نژادی، گزیدن نامهای مستعار، رد کردن فرهنگ اجدادی، نمونههای از پذیرش نژادپرستی در روان انسان آسیب دیده است. موضوع نژادپرستی درونی در سیاست، گاهی در قالب استعفا، درماندگی و ناامیدی خودش را بروز میدهد. به عنوان مثال؛ ترک تحصیل کردن، رأی ندادن، شرکت در اقدامات پر خطر از رفتارهای انسانی است که مورد تبعیض و تعصب نزادی واقع شده و آنرا درونی کرده است. در افغانستان، قسمت اعظم از هزارهها، آنهای که در توجیه اعمال نژادپرستانه قلم میزنند، آنهای که منکر تبعیض و تعصب نژادی در افغانستان می شوند، آنهای که منکر حذف هزارهها از قدرت میشوند، از همه مهمتر، اینکه برای هزاره بالاتر از معاونت دوم را خواسته نمی توانند، نوعی از نژادپرستی درونی است که توسط خود هزارهها اعمال میشود. این نوع برخورد با نژادپرستی نهادی، همان آغوش باز است که هزارهها خود برای نژادپرستی گشودهاند و این باعث تداوم نژادپرستی میشود.
سخن آخر: همانطور که در بالا اشاره رفت؛ هزارهها در افغانستان با نژادپرستی نهادی روبرو است و دولت افغانستان به عنوان یک نهاد، اجرا کننده ایدیولوژی نژادپرستی است. نژادپرستی که در بدنه دولت افغانستان جریان دارد باعث شده هزارهها به عنوان شهروندان درجه دو حساب شده، نه تنها خدمات کمتر از دولت دریافت کنند و در حق شان تبعیض صورت بگیرد، بلکه دولت در تطبیق قانون نیز دوگانه عمل کرده و در اجرای قانون نیز تبعیض قایل شده است. محدود کردن و راندن هزارهها از قدرت گاهی با پرونده سازی جنایی، گاهی هم با تطبیق دوگانه قانون توسط دولت صورت گرفته و باعث به حاشیه رفتن هزارهها شده است. از طرف دیگر بخشی از هزارهها با آغوش باز بسوی این نژادپرستی (نژادپرستی نهادی/سازمانی) رفته و در تداوم نژادپرستی نقش ایفا کردهاند.
[i] Carmichael, Stokely; Hamilton, Charles V. (1967). Black Power: Politics of Liberation (November 1992 ed.). New York: Vintage.
[ii] Feagin. J. R., & Vera, H. (1995).White racism. New York: Routledge.
[iii] Jones, J. M. (1997). Prejudice and Racism (2nd ed.). New York: McGraw-Hill.
[iv]The Stephen Lawrence Inquiry: Report of an Inquiry by Sir William MacPherson of Cluny» (PDF).
[v]Phillips, Coretta (2011). «Institutional Racism and Ethnic Inequalities: An Expanded Multilevel Framework». Journal of Social Policy. 40 (1): 173–192.
[vi] Warren, Patricia Y.; Farrell, Amy (2009). «The Environmental Context of Racial Profiling». The Annals of the American Academy of Political and Social Science.
[vii]Pyke, Karen D. (December 2010). «What is Internalized Racial Oppression and Why Don’t We Study It? Acknowledging Racism’s Hidden Injuries». Sociological Perspectives. 53 (4): 551–572.
[viii] Robin Nicole Johnson The Psychology of Racism: How Internalized Racism, Academic Self-concept, and Campus Racial Climate Impact the Academic Experiences and Achievement of African American Undergraduates
[ix] Pyke, Karen; Dang, Tran (2003). ««FOB» and «Whitewashed»: Identity and Internalized Racism Among Second Generation Asian Americans». Qualitative Sociology. 26 (2): 147–170.

بیان دیدگاه