فقط چند روز بیشتر به آمدن بهار نمانده است و طبیعت کمکم برای فصل نو آماده میشود. هوا نیز عطر تازگی و زندگی رابا خود دارد؛ بویی که روح آدمی را نوازش میدهد. امروز به نهایت بیوتیفول [زیبا] بود! آسمان پهناور و آبی، بینقص و پاک، بدون حتی لکهای از ابر، به مانند پردهای از نقاشی می مانست که انگار کسی آنرا با دست خود نقاشی کرده آن نقاشی را به نمایش گذاشته باشد. دایرهی سفید رنگ خورشید در دل آسمان چون تکه الماس میدرخشید. گرمای ملایمی، دلنشین و دلانگیزش پوست و روح را نوازش مینمود و با انعکاس نور طلایی آن بر سطح دریا، چشمها را مجذوب خود میکرد.
دریا به طرز شگفتانگیزی آرام و بیحرکت بود، انگار که او هم در انتظار تولد دوباره طبیعت به خواب رفته بود. امواج کوچک و لطیف به آهستگی به ساحل میرسیدند و سپس با نوازشی ملایم، به عقب بازمیگشتند؛ گویی در حال اجرای یک رقص بیانتها با زمین بودند. صدای این برخوردهای آرام، مانند لالایی مادرانهای بود که طبیعت برای همه جانداران میخواند، و این سکوت شیرین را غرق در آرامش میکرد.
آب دریا چنان زلال بود که گویا میتوانستی به ژرفای آن سفر کنی. سنگریزهها و صدفهای کوچک کف دریا، زیر نور خورشید مانند جواهراتی درخشان به نظر میآمدند. هیچ بادی نمیوزید؛ درختان کنار ساحل ثابت و بیحرکت ایستاده بودند، گویی به سکوت دل داده بودند و نمیخواستند لحظهای از این آرامش را برهم زنند. شاید باد هم تصمیم گرفته بود برای لحظاتی استراحت کند و در این سکوت با طبیعت همراه شود.
از دوردستها، صدای پرندههای آزاد و رها در آسمان شنیده میشد که با شوق از بازگشت بهار خبر میدادند. نسیمی خفیف و خنک، که گهگاه از سمت دریا میوزید، بویی دلپذیر از نمک دریا و تازگی طبیعت را به همراه داشت. این نسیم ملایم با آب دریا در آغوش هم قرار گرفته بودند و با هم نوای دلنشینی میساختند؛ نوایی که در آن هر صدایی به نرمی به گوش میرسید و سکوت کامل ساحل را پر میکرد.
زمان در این لحظههای ناب، انگار از حرکت باز ایستاده بود. هیچ عجلهای در کار نبود؛ فقط طبیعت و دریا بودند که بدون هیچ شتابی در آغوش یکدیگر غوطهور بودند. هر آنچه در این فضا به چشم میخورد، غرق در آرامش و سادگی بود. بهار نزدیک بود و با هر لحظهای که میگذشت، حس تغییر و تجدید حیات در فضا بیشتر و بیشتر میشد.
۲۶ اگوست ۲۰۲۴، ساحل کوجی، شرق سیدنی
2–3 دقیقه
آخرین نوشتهها

بیان دیدگاه