حادثهی خونین افشار، یکی از فجایع غمانگیز و دردناک جنگ داخلی افغانستان، در روزهای ۱۱ و ۱۲ فبروری ۱۹۹۳ (۲۲ و ۲۳ دلو ۱۳۷۱) در منطقهی افشار کابل رخ داد. این واقعه زمانی اتفاق افتاد که نیروهای دولت مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود، با همکاری گروههای تحت فرماندهی عبدالرسول سیاف، حملهای گسترده به این منطقه ترتیب دادند. نتیجهی این حمله، کشتار وسیع غیرنظامیان، تجاوز، غارت و آوارگی هزاران نفر، عمدتاً از قوم هزاره، بود.

این حادثه در بستر تبعیض تاریخی علیه هزارهها و رقابتهای سیاسی شدید میان گروههای مجاهدین رخ داد. حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری، که نمایندهی هزارهها بود، در پی مشارکت در قدرت سیاسی بود، اما دولت ربانی تمایلی به سهیم کردن هزارهها در ساختار حکومتی نداشت. این تنشها در نهایت به فاجعهی افشار انجامید.
برای درک عمیقتر حادثهی افشار، باید به ریشههای تاریخی تبعیض علیه هزارهها در افغانستان توجه کرد. این قوم از دوران حکومت عبدالرحمان خان (اواخر قرن ۱۹) با سرکوب سیستماتیک مواجه شدند. در آن دوره، هزاران نفر کشته، آواره یا به بردگی گرفته شدند و زمینهایشان مصادره گردید. رویداد که بدون شک، یک نسل کشی تمام عیار بود. خشونت علیه هزارهها در آنجا متوقف نشد؛ تبعیض در دورههای بعدی نیز ادامه یافته و هزارهها از مشارکت در ساختار قدرت، تحصیل و اشتغال دولتی محروم شدند.
پس از سقوط دولت نجیبالله در سال ۱۹۹۲، گروههای مجاهدین که سالها علیه دولت دست نشانده شوروی جنگیده بودند، بر سر قدرت با یکدیگر درگیر شدند. کابل به میدان جنگهای خونین داخلی تبدیل شد و هر جناح بخشی از شهر را تحت کنترل گرفت.
حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری، نمایندهی سیاسی هزارهها، به دنبال مشارکت در حکومت بود. اما دولت ربانی، که توسط جناحهای عمدتاً تاجیک و پشتون رهبری میشد، هزارهها را به حاشیه راند. این اختلافات باعث شد حزب وحدت برای تثبیت موقعیت خود در کابل تلاش کند و منطقهی افشار به دلیل موقعیت استراتژیکش به یکی از پایگاههای اصلی آن تبدیل شود.
حمله به افشار و یک نسلکشی،
در شب ۱۱ فوریه ۱۹۹۳، نیروهای تحت فرماندهی احمدشاه مسعود، همراه با جنگجویان عبدالرسول سیاف، حملهای سنگین به منطقهی افشار آغاز کردند. این حمله با استفاده از توپخانهی سنگین و تانکها انجام شد و ظرف چند ساعت، نیروهای حزب وحدت مجبور به عقبنشینی شدند.
پس از سقوط افشار، موجی از خشونتهای وحشتناک علیه غیرنظامیان آغاز شد. گزارشهای متعدد از قتلهای فجیع، تجاوز به زنان، آتش زدن خانهها و غارت گستردهی اموال مردم حکایت دارد. بسیاری از غیرنظامیان کشته یا ناپدید شدند و زنان و کودکان مورد خشونت قرار گرفتند. این جنایات در حالی رخ داد که دولت ربانی مسئولیت مستقیم در کنترل نیروهایش داشت، اما هیچ اقدامی برای جلوگیری از آن انجام نداد.
حادثهی افشار ضربهی بزرگی به هزارهها وارد کرد و زخم عمیقی در حافظهی تاریخی آنان باقی گذاشت. این فاجعه باعث شد بیاعتمادی میان هزارهها و دولتهای بعدی افغانستان افزایش یابد. هزارهها دریافتند که در ساختار قدرت افغانستان جایگاه مطمئنی ندارند و حتی در صورت تلاش برای مشارکت، با سرکوب مواجه خواهند شد.
جنایاتی مانند افشار، مشروعیت دولت ربانی را به شدت کاهش داد. جنگهای داخلی و درگیریهای مداوم میان جناحهای مجاهدین، زمینه را برای ظهور طالبان فراهم کرد. طالبان که از هرجومرج حاکم بر کابل بهره میبردند، در سال ۱۹۹۶ قدرت را به دست گرفتند.
پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ و با ورود نیروهای آمریکایی، هزارهها تا حدی توانستند در دولت جدید افغانستان جایگاهی به دست آورند. در دوران ریاستجمهوری حامد کرزی و اوایل حکومت اشرف غنی، نمایندگان هزاره در پارلمان و دولت کو و بیش نقش ایفا کردند. با این حال، این روند پایدار نماند. با گذشت زمان، تبعیض علیه هزارهها به شکلهای جدیدتری نمایان شد. سهم آنان در دولت به تدریج کاهش یافت.
جنبش روشنایی و جنبش تبسم، که در دوران حکومت غنی علیه تبعیض سیستماتیک و کشتار هزارهها شکل گرفت، نشاندهندهی استمرار تبعیض و نسلکشی پنهان علیه هزارهها بودند. جنبش روشنایی در سال ۲۰۱۶ در اعتراض به تغییر مسیر خط انتقال برق TUTAP و تبعیض در توزیع منابع شکل گرفت و با حملهی خونین داعش به تظاهرکنندگان هزاره به فاجعهای انسانی تبدیل شد. جنبش تبسم نیز در سال ۲۰۱۷ پس از کشته شدن مسافران هزاره توسط طالبان آغاز شد، اما دولت غنی به خواستههای آن پاسخ مناسبی نداد.
کشتارهای مداوم هزارهها در حملات مرگبار به مراکز فرهنگی، مساجد و مدارس، مانند حمله به مسجد امام زمان (۲۰۱۶)، مرکز فرهنگی تبسم (۲۰۱۸) و مدرسهی سیدالشهدا (۲۰۲۱)، نشان داد که هزارهها حتی در دوران پس از طالبان نیز از امنیت و عدالت محروم بودهاند. این رویدادها نه تنها بیانگر تبعیض سیستماتیک، بلکه بخشی از روند نسلکشی پنهان علیه این قوم هستند.
با روی کار آمدن طالبان در سال ۲۰۲۱، وضعیت هزارهها به مراتب بدتر شده است. طالبان نیز همان سیاستهای سرکوبگرانه و تبعیضآمیز را ادامه داده و هزارهها را در معرض خطر بیشتری قرار دادهاند. این روند نشان میدهد که بدون تحقق عدالت و ایجاد یک نظام سیاسی فراگیر، هزارهها و دیگر اقلیتهای افغانستان همچنان در معرض تبعیض و خشونت خواهند بود.
افشار؛ نماد استمرار تبعیض و قتل عام هزارهها
حادثهی افشار تنها یک رویداد منفرد در جنگهای داخلی نبود، بلکه نمادی از تبعیض تاریخی علیه هزارهها و ممانعت از حضور آنان در قدرت سیاسی افغانستان، و استمرار کشتار جمعی هزارهها(Hazara Genocide) بود. این واقعه نشان داد که هرگاه هزارهها برای مشارکت در ساختار سیاسی تلاش کردند، با خشونت و سرکوب مواجه شدند. امروز، عدالت برای قربانیان افشار محقق نشده و عاملان این جنایت هرگز محاکمه نشدند.
برای دستیابی به صلح پایدار در افغانستان، پذیرش حقیقت، تحقق عدالت و ایجاد یک نظام سیاسی فراگیر که تمامی اقوام را به رسمیت بشناسد، ضروری است. بدون رفع تبعیض و محاکمهی جنایتکاران جنگی، افغانستان هرگز به ثبات واقعی نخواهد رسید.

بیان دیدگاه