در تاریخ هر ملت، نام‌هایی هستند که با خونشان حماسه آفریده و با شهادتشان جاودانه شده‌اند. بابه مزاری، فرزند راستین هزاره و فریاد رسای عدالت‌خواهی، از همان نام‌هایی است که در صفحات زرین تاریخ افغانستان حک شده است. او نه‌فقط یک رهبر، بلکه یک آرمان، یک راه و چراغی فروزان برای نسل‌های آینده بود. امروز، سی‌ویک سال از روزی می‌گذرد که دشمنان عدالت و برابری، خورشید بابه را از زمین گرفتند، اما نتوانستند پرتو اندیشه‌اش را خاموش کنند.

در دل کوه‌های استوار افغانستان، مردی زاده شد که روحش به صلابت کوه ها و دلش از دریای خروشان دردهای مردمش، وسیع‌تر بود. بابه مزاری از همان کودکی محرومیت، تبعیض و رنج مردمش را با تمام وجود لمس کرد. او می‌دانست که تاریخ هزاره‌ها، تاریخ مبارزه، رنج و مظلومیت است، اما نیامده بود تا تنها شاهد این رنج‌ها باشد؛ آمده بود تا آن‌ها را به حماسه بدل کند.

از همان جوانی، مسیر مبارزه را انتخاب کرد، راهی که مقصد آن روشن بود: تحقق عدالت، برابری و حق تعیین سرنوشت برای همه اقوام افغانستان. در روزهایی که سیاستمداران به منافع شخصی خود می‌اندیشیدند، بابه مزاری پرچم اتحاد، همزیستی و مقاومت در برابر استبداد را برافراشت.

دهه ۹۰ میلادی، سال‌های سرنوشت‌ساز افغانستان، روزهایی که کشور در آتش جنگ و آشوب می‌سوخت و قدرت‌طلبان برای رسیدن به اهداف خود از هیچ وسیله‌ای فروگذار نمی‌کردند. در این میان، جامعه هزاره که قرن‌ها از حقوق خود محروم مانده بود، بیش از همیشه در معرض تهدید و نابودی قرار داشت.

در چنین شرایطی، بابه مزاری جنبشی را رهبری کرد که نه‌تنها برای بقای هزاره‌ها، بلکه برای آینده‌ای عادلانه در افغانستان می‌جنگید. او باور داشت که هیچ قومی نباید بر قوم دیگر سلطه داشته باشد، هیچ دینی نباید ابزار سرکوب دیگران شود و هیچ قدرتی نباید حق تعیین سرنوشت را از مردم بگیرد.

در برابر طالبان، که با تفکر انحصارطلبانه و استبدادی خود، در پی تحمیل یک‌دست‌سازی قومی و مذهبی بودند، ایستادگی کرد. او با صلابت اعلام کرد که هزاره‌ها دیگر برده هیچ قدرتی نخواهند بود، که دوران سکوت و تحمل ظلم گذشته است و مقاومت، تنها راه بقاست.

در حوت ۱۳۷۳، بابه مزاری به اسارت طالبان درآمد. آن روز، تنها یک رهبر به شهادت نرسید؛ آن روز، عدالت زخمی عمیق برداشت و افغانستان یکی از بزرگ‌ترین مدافعان حقوق بشر خود را از دست داد. طالبان او را به طرز فجیعی به شهادت رساندند، اما در خیال خامشان گمان کردند که با خاموش کردن صدای او، می‌توانند آرمانش را نیز از میان بردارند.

اما خون مزاری هدر نرفت؛ او به جوهره تاریخ مبارزات عدالت‌خواهانه تبدیل شد. سی‌ویک سال از آن روز تلخ و غم انگیز می‌گذرد، اما نام و راهش همچنان زنده است. هر جا که ندای عدالت بلند شود، هر جا که مردمی در برابر ستم بایستند و هر جا که آزادی‌خواهان قیام کنند، بابه مزاری نیز حضور دارد.

برای هزاره‌ها، او تنها یک رهبر نبود، بلکه نماد عزت، هویت و استقلال بود. او نشان داد که هیچ ظلمی پایدار نیست و هیچ قدرتی قادر به نابودی حقیقت نخواهد شد. اندیشه‌اش اکنون در نسل جوانانی که برای حقوقشان مبارزه می‌کنند، زنده است.

در دنیایی که هنوز سایه‌های استبداد بر افغانستان سنگینی می‌کند، میراث بابه مزاری، چراغی است که مسیر را روشن می‌کند. عدالت، برابری و مقاومت در برابر ظلم، ارزش‌هایی هستند که او برایشان جان داد و حالا بر دوش نسل‌های بعدی سنگینی می‌کنند.

بابه مزاری، فراتر از یک نام، فراتر از یک رهبر و فراتر از یک خاطره است. او یک مکتب، یک مسیر و الهام‌بخشی بی‌پایان برای عدالت‌خواهان است.

اینک که در آستانه سی‌ امین سالروز شهادتش قرار داریم سه دهه از شهادتش می‌گذرد، اما گویی هنوز صدای فریاد حق‌خواهی‌اش در دره‌های بامیان، کوه‌های هندوکش و شهرهای افغانستان طنین‌انداز است.

باشد که روزی، آرمان او که همانا تحقق عدالت و برابری در افغانستان بود به حقیقت بپیوندد. باشد که خون او و تمام شهدای راه آزادی، روزی ثمر دهد و افغانستان، سرزمینی شود که در آن هیچ‌کس به‌خاطر قوم، مذهب یا زبانش مورد تبعیض قرار نگیرد.

یاد و راه آن رهبر بی بدیل جاودانه باد!

بیان دیدگاه


آخرین نوشته‌ها