آقای عزیزالله شفق از سخنرانان اخیر مراسم سی ا مین سالروز شهادت رهبر شهید بابه مزاری بود، وی از چهره‌های مطرح پیشین در سازمان نصر و حزب وحدت، او به شدت بر لزوم بازگشت به خط فکری شهید مزاری تأکید دارد. وی راه مزاری را راه نجات مردم افغانستان، به‌ویژه هزاره‌ها، می‌داند. شفق با اشاره به وضعیت آشفته و پراکندگی جامعه هزاره، خواهان وحدت و بازسازی اراده جمعی است. به باور او، مشکل اساسی نه در بیرون، بلکه در نبود تفاهم و احترام متقابل میان خود هزاره‌هاست.

وی تأکید دارد که میراث مزاری تنها با حفظ اصول فکری، احترام به باورهای مردم و پذیرش تفاوت‌ها حفظ می‌شود. شفق با یادآوری نقش برجسته مردم کابل در زمان مزاری، از بی‌عملی امروز و محدود شدن یاد مزاری به مراسم سالگرد انتقاد می‌کند. او باور دارد که تفاوت فکری امری طبیعی است، اما بدون تحمل یکدیگر و احترام به مرزهای فکری نمی‌توان به تفاهم رسید. اینک سخنان کامل ایشان که در سالروز شهادت رهبر شهید ایراد نموده بود …

نقشه راه ترسیم شده توسط استاد مزاری

مردم افغانستان به مزاری احتیاج دارند و اگر بخواهند در راه سعادت قدم بگذارند باید راهی را بروند که نقشه راه توسط مزاری ترسیم شده است، من هم به شدت به این مسئله معتقدم که راه نجات کشور همان راهیست که توسط شهید مزاری و تیمش ترسیم شده است، منتهی ما نمی توانیم نظریات خود را بر دولت کابل تحمیل کنیم و یا بر ساییر  اقوام، ما فقط یک راه داریم و آن اینکه در قدم اول خود را آماده کنیم و با آمادگی به سراغ دیگران برویم و مطمئن باشیم که در بین دیگران هم گوش های شنوا پیدا خواهد شد که حرف های حق را بشنوند و همکاری کنند. این طور نیست که در بین ساییرین هیچ آدمی پیدا نشود، مشکل اینست که فعلا یک پراکندگی سراسری دامنگیر ما شده است، ما همین جامعه خود را در نظر بگیریم مردم هزاره افغانستان بگذریم از برادران عزیز هزاره اهل سنت و هزاره اسماعیلی، همین هزاره های دوازده امامی اینها با چه اختلاف نظر وجود دارند، از همکاری با نظام طالبانی تا تشکیل چند تا دولت در تبعید. 

عکاس: محمدحسینی

ما با این پراکندگی چه کار انجام داده میتوانیم و چه مشکل را حل کرده میتوانیم مردمی که یک صدا نیست، ببینید که در دوران شهید مزاری اولین تدبیر تشکیل حزب وحدت بود اولین تدبیر که احزاب جهادی نه صد در صد ولی اکثریت قطعی با تم متحد شدند.

 مسئله کابل

دومین مسئله، مسئله کابل بود هزاره کابل هزاره استثنایی بود هزاره کابل حرف را می فهمید تصمیم گرفته می توانست، حمایت می توانست، فداکاری می توانست وقتی مزاری و تیمش در کابل آمد در آنجا کار شکنی های بود ولی تیم مقتدر و قوی و مردم خوبی داشت، مردم عزیزی که از همه چیز خود گذشتند فقط ایستادند که باید سرنوشت خود را بدستان خود رقم بزنند و تاریخ را تغییر بدهند و وضعیت را عوض کنند با این گونه مردم مزاری بلند آوازه شد و شما مطمئن باشید که هر کسی که در شرایط مزاری  قرار میگیرد دشمنان داخلی و خارجی برای زیاد امان نمیدهد و عمرش طولانی نیست و این در دنیا تجربه شده است، منتهی میراث داران مزاری بعد از شهید مزاری خوب میراث داری نتوانستند، گر چه مردم همان مردم بودند و خوب ایستادند در تمام شرایط مردم مردانه ایستادند، وقتی مزاری شهید شد مردم نگفتند دیگه مزاری شهید شده خدا حافظش، «پیچیده بین تابوت حجمی از آسمان را- از غزنه گسترانده تا بلخ کهکشان را» جنازه مزاری مثل یک سلطان، مثل یک امپراتور، مثل یک رهبر زنده و بسیار متنفذ توسط مردم بدرقه شد تا جایگاه که به خاک سپرده شد و امروز هم من یک موقع در رابطه با روشنفکران جامعه ما که نسبت به محافل حسینی و عاشورایی اعتراض داشتند گفتم شما و وجدان شما، محافل را که امام حسین در اختیار شما قرار میدهد با یک میلیون دالر تهیه کرده نمی توانید اگر حرفی برای گفتن دارید بسم الله خرابی کار درست نیست از فرصت ها استفاده کار درست است، حالا هم سالگرد شهید مزاری در سراسر دنیا توسط مردم ما تجلیل می شود ولی این هم تدریجا تبدیل به مناسک عاشورایی شده بلکه سخت تر از عاشورا و استفاده درست از آن نمی شود در پایان ایام و لیالی شهادت اقای مزاری فلانی خوب صحبت کرد یا فلانی خوب صحبت نتوانست همینقدر دستگیر ما می شود، یک تعداد در دنیای محازی چند روز تعریف و تمجید یک تعداد فحش و دشنام میدهد این شده کار ما.

ما اول بر گردیم به شهید مزاری، شهید مزاری و مشرب او را از اول شناسایی کنیم اگر ما واقعا خود را طرفدار خط عدالت خواهی میدانیم و میخواهیم کاری شود، من کار ندارم انسانها همانگونه که از نظر خلقت متفاوت هست از نظر تفکر هم متفاوت است دو آدم نه چهره یکسان دارد نه قدرت فکری یکسان دارد و نه نتیجه فکری یکسان دارد اما صادق (ع) شاگردان فراوان داشت یکی امام ابو حنیفه شد و خیلی های دیگر نمیدانم چه شدند این طبیعت و خوی انسان است.

شهید مزاری حدود و صغور فکری داشت که هیچگاهی از آنها عبور نکرد آقای مزاری مسلمان بود از اسلام عبور نکرد ولی توانست غیر مسلمان را تحمل کند، شیعه بود هیچ وقت از تشیع عبور نکرد ولی توانست غیر شیعه را در آغوش بگیرد هیچ وقت تفکر ولایت فقیه برای مزاری تمام نشد اما در عمل چون در افغانستان زمینه نداشت و خیلی از علما و فقهای شیعه هم ولایت فقیه را قبول ندارند همه اینها را استقبال کرد به همه احترام داشت، آیا ما چنین هستیم؟ می توانیم یک دیگر خود را تحمل کنیم؟ 

من در مجلس ادلاید گفتم آیت الله محقق، آیت الله شیخ هاشم صالحی، آیت الله شیخ زاده، آیت الله میرحسین پروانی و امثال اینها همه آیات بودندرهبری مزاری را تایید کردند هیچ مخالفت نکردند، آیا در ما چنین روحیه هست؟ ما فعلا هیچ کدام کسی دیگر را قبول نداریم آخر اگر‌گپ ما به اینجا میرسد که نمیدانم از محافل تا تشکیل دولت در تبعیدادعا می کنیم این نشان میدهد که ما واقعا همدیگر را قبول نداریم تا وضعیت ازین قرار باشد ما نه پیرو مزاری هستیم نه راه مزاری را ادامه داده می توانیم و در همین رابطه باید عرض کنم که برای هر کس حدود شخصیت و‌ مرزهای فکری اش باید احترام بگذاریم. یک عاشورا را مسخره میکند یکی مجتهد را مسخره میکند یکی دانشجو را مسخره می کند یکی استاد دانشگاه را مسخره میکند، اینها همه اش اعضای جامعه ماست هر زمانی که برای حدود شخصی و مرزهای فکری یک دیگر توانستیم احترام قایل بشویم زبان تفاهم با یک دیگر می توانیم پیدا کنیم و تا این زبان در ما ایجاد نشود ما قدمی در راه مردم گذاشته نمی توانیم، اینها چیزهای بود که آقای مزاری انجام داد، هم باورهای شخصی را در محدوده شخصی حفظ کرد و به آن احترام گذاشت و به تفاوت های فکری حرمت گذاشت و از طرفی هم به باورهای مردم احترام گذاشت. 

ببینید در طول سالیان سال از صدر اسلام تا امروز آنچه به نام اسلامبه ما رسیده بسیار غیر از آن چیزیست که پیامبر گفته، اقبال لاهوری شعری با همین مضمون دارد که یا رسوالله اگر خودت بیایی اگر اسلام را ببینی نمیشناسی که این کدام اسلام است، ولی مردم با همان عشق دارد زندگی کند.

در کابل غلام حیدر جمالی داشتیم از هزاره های قندهار‌ که خودش مارکسیست بود در یک محفل بر همه توپید گفت روشنفکران ما می آیند از هزاره مذهبش را مصادره بکنند دیگران به هر چه خوشست هزاره به مذهبش  زنده است، باورهای مردم را باید حرمت گذاشت تغییر در باورهای مردم زمان کار دارد اگر به باور های مردم احترام نگذاشتی مردم تو را نمیخواهند وقتی ترا  مردم قبول نکند با چه کتر می کنی و برای کی کار می کنی باید به باورهای مردم احترام گذاشت و بزای احقاق حق مردم که همان تامین عدالت است تلاش کرد مردم وقتی تلاش را می بیند قبول می کند وقتی خدمت ببینند قبولش میکنند، شفق در روزگار ظاهر و داوود و امثال اینها شهر به شهر و ده به ده میرفت مردم قبولش داشت در روزگار جهاد سنگر به سنگر، کوه به کوه میدوید حرفش تاثیر داشت، عملش مورد حمایت مردم بود اما امروز که در خانه خود نشسته ام چه  حرف برای مردم دارم و شما به من نبینید من افتاده ام، شما که جوانید و نیرو دارید شما که در فضای فکری امروز نفس میکشید شما کاری کنید با احترام گذاشتن به مردم مطمئن باشید مردم دنبال شما خواهد آمد، یکی در یک گوشه دنیا دیگری در گوشه دیگر دنیا صدای را بلند میکند با مردم هم رابطه و ارتباطی ندارند اینها از مردم چه انتظار دارند چه انتظاری می توان داشته باشند.

مزاری در یک حلقه اداره جمعی حرکت می کرد در یک جمع وقتی ادم‌کار میکند اینطور نیست که کلا نظر یک فرد آنجا مورد قبول واقع شود معقول ترین و منطقی ترین و مستدل ترین مسئله قبول می شود یا همه آنها یک نظر را انتخاب نموده و پای آن میایستد، مزاری تابع اراده جمع بود سرخودانه کار نمی کرد درست است که همه کارها به پای قهرمان تمام می شود مزاری قهرمان این جمع است، مزاری قهرمان خط عدالت خواهی است و حرفش هم همین است که همه چیز به نام او تمام شود ولی کار، کار یک مجموعه بود یک جمعی که هیچ انتظار نداشت و شب و روز تلاش میکردند.

اگر زمانی خدا برایم فرصت داد در این رابطه چیزهای را روی دست دارم که تدوین کنم‌و بسپارم بدست تان به شرط که دوستانم زود قضاوت نکنند، ما جمعی نداریم تا از اراده جمعی حرف بزنیم کجاست این جمع سال یکبتر در سالگرد شهید مزاری جمع می شویم، استاد امیری و داکنر سلطانی! من یک وقتی در یک محفل سینه جلو داده بوده گردن فرازی کرده بلند صدا کردم‌و گفتم ما یک داکتر سلطانی داریم تمام دشمنان و رقبای مردم را جمع کنید یک تنه حریف است ولی تا بکی در میزگرد تا بکی پشت میز خطابه بمانیم، در آن زمانی که ما راه افتادیم یک دهم سلطانی و امیری داشتیم خیلی اوضاع ما فرق میکرد، ما یک مشت دهاتی بی تجربه بدون دانش مبارزاتی و بدون دست که ما را حمایت کند آمدیم به میدان حالا جه کس بپذیره یا نپذیره تغییراتی را بوجود آوردیم.

با تفکر‌میشه دنیا را تغییر داد نسل تحصیل کرده ما امروز در سراسر دنیا پخش و پهن است، سازمان نصر و حزب وحدت را همه اش که حساب بکنیم از حرکت چهار بچه دهاتی شروع شده، من (شفق) بودم و حکیمی بود و خلیلی بود و واحدی و بلاغی. امروز الحمدلله تا بخواهی ما نسل تحصیل کرده داریم و باید همتی شود یک اراده جمعی بوجود بیاید تا وضعیت تغییر داده شود.

واقعیت ها را فراموش نکنیم

واقعیت ها را در نظر بگیریم شما ببینید یک‌وقت جناب آقای مزاری، سازمان نصر همه اینها ولایت فقیه بودند از شما چه پنهان کنیم، مرگ بر ضد ولایت فقیه شعار میدادند ولی بالاخره به این نتیجه رسیدیم که ولایت فقیه اول از طرف علمای شیعه قبول نشده ثانیا در یک کشوری با اکثریت برادران اهل سنتیم و این کار از اساس بیجاست به همین خاطر ما این شعار را حذف کردیم آقای مزاری باورهای خاصی داشت ولی وقتی آمد در داخل افغانستان ده به ده پیاده رفت در بهسود نزد ما که رسید صد در صد نظریاتش تغییر کرد ما واقعیت را در نظر بگیریم واقعیت های جامعه خود ما واقعیت های تمام هزاره ها و واقعیت تمام افغانستان، تمام این واقعیت ها را در نظر بگیریم محک بزنیم، ما یک حرفی در خارج از کشور میزنیم به قول وطنی «هیچ بلای ما غم نمیشه» اما در داخل مردم ما قتل عام میشه توسط یک حرف مفت ما، شعار علیه این‌ و آن، یا چهار تا موسفید و بزرگ خود را فحش و دشنام میدهیم، باور کنید و این را از من بشنوید امیدوارم مرا فحش ندهید اگر فعلا در افغانستان سر مذاکرات و امثال اینها در محافل بین اللملی باز شود باور کنید همان محقق و خلیلی در آن محافل خواهد بود چه کس بخواهد چه نخواهد به خاطر که ما کسی دیگر را مطرح کرده نتوانسته ایم کسی دیگر نیست که نامش روی آنتن رفته باشد و دنیا او را از آدرس این مردم بشناسد، ریش سفیدان را بگوییم خدا حافظ ما فعلا متاسفانه هیچ پرچم داری نداریم این یک واقعیت است چرا ما در برابر این‌واقعیت چشمان خود را بسته ایم، بایددواقعیت جامعه هزاره و واقعیت افغانستان را در نظر بگیریم.

وجدان جهانی 

وجدان جهانی را در نظر بگیریم، رویکرد جهانی چیست و چه موضع دارد ما که نمی توانیم از چارچوب مسایل جهانی و بین المللی خارج شویم دنیای ما چگونه دنیاییست باید چشم و گوش خود را باز کنیم افسوس فضای مَحرَم نیست تا من میگفتم که مزاری در خلوت شبانه ساعت یک شب مرا میخواست و یک سری طرحهای داشت که شفق برو اینها را دنبال کن، من هم مطمئن بودم که اگر خطری متوجه من بشود مزاری میگوید من گفتم شفق تقصیر ندارد، هر لحظه دنبال راه بود که ما به کدام راه برویم که به یک منزل منتهی شود. در دنیا هم دنبال راه های جدید بود همینقدر می توانم بگویم دنبال راه های جدید که ممکن بود که ما برای مردم خود پشتوانه از نو پیدا بکنیم دوستان از نو بسازیم پارتنر های جدید پیدا کنیم.

در داخل افغانستان ببینید مردم ما را در غرب کابل آقای ربانی و احمدشاه مسعود (خدا اونا را رحمت کند) محاصره کرده بود [وضعیت بحدی بود که] یک کیلو آرد پیدا نمی شد آقای مزاری رفت با حکمتیار همکاری را شروع کرد هر چه بار و محموله از پاکستان میآمد، میآمد در غرب کابل بعد از آن آقای ربانی و مسعود متوجه غرب کابل شدند  اونها مجبور بودند بیایند یک تعداد از مردم ما رشوت بدهند تا یک بوجی آرد به شرق کابل ببرند بازار کابل غرب کابل شده بود نه شرق کابل. 

ما باید دنبال راه حل باشیم نبض جهان را باید درک کنیم و وضعیت ملی و قومی خود را درک کنیم هزاره ها همه اش که به یک‌ راه نیست، قرآن صریح میگه که سران کفار را فحش ندهید که اونها مقدسات شما را فحش میدهد ما چه کار داریم به رهبران دیگران و باورها و معتقدات دیگران ما کار خود را انجام بدهیم هر وقت خود جمع و جور شدیم می توانیم با دیگران بنشینیم حرف بزنیم به نتیجه برسیم و [مصدر خدمت] برای مردم افغانستان بشویم، بیشتر ازین من زحمت نمیدهم و درد دلی بود که با برادران و خواهران عزیزم انجام دادم والسلام علیکم ورحمت الله.

بیان دیدگاه


آخرین نوشته‌ها