۳۰ آوریل ۲۰۲۵ – دان دِ لوس و ریچ شاپیرو، برای NBC News، برگردان و بازنشر نشر؛ دِهمزنگ

محمد یکی از هزاران افغانستانی در وضعیت بلاتکلیف مهاجرتی در ایالات متحده است؛ کسانی که جان خود را برای کمک به ارتش آمریکا در دوران جنگ به خطر انداختند.
محمد پایش را به لب رودخانه گذاشت و دلش فرو ریخت. جایی در غرب گواتمالا بود، همراه گروهی از مهاجران که در آرزوی رسیدن به آمریکا سفر میکردند. گرسنه بود، بیآب، بیمار، و بدنش از عفونتی ناشناخته، پر از زخم و تاول بود.
اما حالا با مشکلی جدیتر روبهرو بود: شنا بلد نبود.
او سه هفته بود که در سفری طاقتفرسا، از ۹ کشور گذشته و بیش از ۴۰۰۰ مایل پیموده بود. در برزیل و کلمبیا چهار بار دزدی شده بود، در گواتمالا پلیس از او باج گرفته بود و هنگام عبور از رودخانهای دیگر در پاناما نزدیک بود غرق شود.
اما برای او بازگشت امکان نداشت.
محمد اهل یکی از کشورهای آمریکای مرکزی نبود. او اهل افغانستان بود و با یک پیمانکار نظامی آمریکایی در جریان جنگ همکاری کرده بود. پس از خروج آشفته نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال ۲۰۲۱، طالبان او را از خانهاش بیرون کشیدند، به زندان انداختند و سه روز شکنجهاش کردند.
او مطمئن بود که بازگشت به افغانستان یعنی مرگ حتمی. اما چگونه باید از این رود عبور میکرد؟ قاچاقبری که گروه را رهبری میکرد، صریح گفت که چارهای نیست: «اگه رد نشی، خودم پرتت میکنم اونور!» به اسپانیایی فریاد زد.
محمد با کمک یک تیوب بادی، بدنش را به داخل آب خروشان رها کرد. توانست از رود عبور کند. ماهها بعد، بهطور قانونی وارد آمریکا شد. اما این هنوز داستانی خوشفرجام نیست و شاید هیچگاه نباشد.
او در فوریه ۲۰۲۴ وارد آمریکا شد، اما بهزودی فهمید که درخواستش برای دریافت «ویزای مهاجرتی ویژه» که برای افغانهای همکار با نیروهای آمریکایی پس از ۱۱ سپتامبر در نظر گرفته شده، از سوی دولت بایدن رد شده است.
او اکنون در حال پیگیری درخواست پناهندگی است فرایندی که ممکن است سالها طول بکشد. در همین حال، دولت ترامپ اعلام کرده که قصد دارد وضعیت قانونی مهاجرانی مانند محمد را که بهطور موقت و با دلایل بشردوستانه وارد آمریکا شدهاند، لغو کند.
به این معنا که محمد ممکن است حتی پیش از جلسه دادگاه اولیه خود که برای اوایل ماه مه برنامهریزی شده، توسط مأموران مهاجرت بازداشت شود.
اما کسانی هستند که در کنار محمد ایستادهاند: فعالان امور پناهجویان که او را در رسیدن به آمریکا یاری دادند، زوجی در ایالتهای میانه آمریکا که به او پناه دادند و رئیس سابقش در افغانستان اهل آلابامای آمریکا که از رفتار دولت آمریکا با افغانهایی چون محمد بهشدت خشمگین است.
کریس فورد، رئیس سابقش، که ۱۰ سال در کابل مستقر بود، میگوید: «اگه برگرده افغانستان، حتماً میکشنش. هیچ تردیدی نیست.»
محمد به شرطی با NBC News صحبت کرد که فقط با نام کوچک معرفی شود؛ چون نگران است طالبان خانوادهاش را هدف قرار دهد. NBC News روایت او را با مصاحبههایی با فورد، فعالان پناهندگی، اسناد درخواست پناهندگی، سوابق سفارت آمریکا در کابل و پیامکهایی که در جریان سفر با حامیانش ردوبدل کرده، تأیید کرده است.
رنجی که محمد برای رسیدن به آمریکا متحمل شد، استثنایی بود، اما بینظیر نبود. هزاران افغان که با نیروهای آمریکایی همکاری کردهاند، هنوز در وضعیت بلاتکلیف مهاجرتی بهسر میبرند و از بیم جان از کشور گریختهاند.
جیل ماری باسی، مدیر امور حقوقی سازمان «پناه جهانی»، میگوید: «این مایه شرمساری است.» او افزود که هر دو دولت بایدن و ترامپ در حمایت از افغانهایی که در راه آمریکا جنگیدهاند، کوتاهی کردهاند.
در شرایط عادی، وجود یک درخواست پناهندگی در جریان، میتواند از اخراج فرد جلوگیری کند. اما افغانستانیهای مثل محمد، که قانوناً وارد شدهاند و با ارتش آمریکا همکاری داشتهاند، حالا در وضعیتی مبهم و سردرگم قرار دارند.
باسی گفت: «او در معرض تصمیمات دلبخواهانه دولتی قرار دارد که عمداً بیرحمانه عمل میکند. و فکر نمیکنم براشون مهم باشه که اون متحد ما بوده یا نه.»
سخنگوی وزارت امنیت داخلی آمریکا درباره محمد و دیگر افغانها گفت: «با بهبود وضعیت امنیتی و ثبات اقتصادی افغانستان، دیگر موانع بازگشت اتباع افغان به کشورشان وجود ندارد.»
کودکی در افغانستان
دلبستگی محمد به آمریکا از کودکی شکل گرفت. چند ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر به دنیا آمد. کاروانهای نظامی آمریکا مرتباً از کنار خانهاش در شمال افغانستان عبور میکردند.
روزی که هنوز کودک بود، سربازان آمریکایی روی یک تانک برایش شکلات پرت کردند. آنها را جمع کرد و با شوق به خانه برگشت تا به پدرش، عضو نیروی هوایی افغانستان و همکار نیروهای آمریکایی، نشان دهد.
از پدرش پرسید: «اینا کیان؟»
پدرش پاسخ داد: «اینا آمریکاییان. اومدن کمک کنن به ما و کشورمون.» وقتی بزرگتر شد، شروع به یادگیری انگلیسی کرد و آرزو داشت مترجم ارتش آمریکا شود.
در سال ۲۰۱۶ در فیسبوک با گروهی آمریکایی آشنا شد که به افغانستانیهای همکار ارتش کمک میکردند. به یکی از بنیانگذاران گروه، کیم استفیری، پیام داد، آغازی برای رابطهای که تا امروز ادامه دارد.
استفیری میگوید: «تنها چیزی که میخواست این بود که مترجم بشه.»
او که بعداً مؤسسهای غیرانتفاعی به نام «اتحادیه متحدان زمان جنگ» را تأسیس کرد، میگوید محمد تنها ۱۴ سال داشت، اما پافشاری و انگیزهاش تحسینبرانگیز بود.
استفیری میگوید: «تو افغانستان مسخرهاش میکردن، چون خیلی از آمریکاییها حرف میزد. ولی براش مهم نبود، این رؤیایش بود.»
در پاییز ۲۰۱۹، محمد در یک شرکت تعمیرات هوایی که با نیروی هوایی آمریکا قرارداد داشت، مشغول به کار شد. مسئولیتش پیگیری موجودی قطعات برای هواپیماهایی چون C-130 و بالگردهای بلکهاک بود. رئیسش، فورد، او را از مهمترین کارکنان افغانستانی شرکت میدانست.
فورد گفت: «احتمالاً بیش از ۱۵۰ افغانستانی برام کار کردن، ولی او یکی از معدود کسانی بود که تا لحظه آخر موند.»
سقوط سریع
با روی کار آمدن جو بایدن در ژانویه ۲۰۲۱، توافقی که دولت ترامپ با طالبان بسته بود، به اجرا درآمد: خروج کامل نیروهای آمریکایی در کمتر از یک سال. در آگوست همان سال، ارتش افغانستان فروپاشید و طالبان کابل را تصرف کردند.
در میانه آشوب، فورد به محمد زنگ زد و با التماس گفت: «هرچی میتونی نابود کن و فوراً از فرودگاه برو.» محمد میگوید: «اون روز فکر میکردم زندگیم تموم شده و هیچ امیدی ندارم.»
او دو بار به پاکستان گریخت اما در ۷ فوریه ۲۰۲۳، وقتی به خانه برگشته بود، طالبان خانهشان را محاصره کردند. او را با قنداق تفنگ زدند، با چشمبند سیاه کور کردند و سوار کامیون کردند. در زندان، او را به ستون بستند، شلاق زدند، با کابل برق شکنجه کردند و سرش را زیر آب نگه داشتند تا نزدیک به خفگی پیش رفت.
خانوادهاش با پرداخت رشوه و وساطت بزرگان محل، توانستند آزادش کنند. محمد در وضع وخیمی از زندان بیرون آمد، نمیتوانست راه برود و او را به دوش بردند.
او و خانوادهاش میدانستند باید افغانستان را ترک کند، اما راهی نداشت.
درخواست اولش برای ویزای مهاجرتی ویژه بهخاطر اشتباه اداری رد شده بود. درخواست دومش هم در باتلاقی بوروکراتیک گیر افتاد. در پاکستان هم اقامت قانونی نداشت. در افغانستان، مرگ انتظارش را میکشید.
تابستان ۲۰۲۳ تصمیمش را گرفت: باید خودش را به آمریکا برساند و پناهنده شود.
آغاز سفر
سپتامبر، در هتلی فرسوده در سائو پائولو، برزیل بود. تنها، نگران، زبان بلد نبود، شغل نداشت و دو بار دزدی شده بود.
میگوید: «دزدها میدونستن مهاجریم و زبون بلد نیستیم، برای همین هر کاری دلشون خواست کردن.»
با کمک حامیانش بلیت پرواز از پاکستان به برزیل را گرفت. اما ماندن در آنجا ممکن نبود.
با گروهی از مهاجران راهی مرز پرو شد. بدون برنامه. بهراحتی از پرو و اکوادور عبور کرد، اما در کلمبیا با قاچاقچیان و پلیس فاسد مواجه شد. پول و پاسپورتش را در جوراب گذاشت و داخل رول دستمالکاغذی پنهان کرد.
میخواستند با قایق به پاناما برسند، اما گارد ساحلی دوبار مانع شد.
ناچار از مسیر خطرناک جنگل دارین گذشتند، ۶۰ مایل راه مرگآور در دل جنگل، با گرمای شدید، رودهای خروشان و باندهای جنایتکار.
تنها در دو روز اول، پنج جنازه دید. ترسناکترین لحظه زمانی بود که گروه برای عبور از رودخانهای در پاناما، زنجیره انسانی تشکیل دادند. محمد، با وجود بلد نبودن شنا، داوطلب شد نفر اول باشد. زنجیره شکست، و او در آب غرق شد. فکر کرد کارش تمام است، اما دو مرد هائیتیایی نجاتش دادند.
بعد دچار تب شدید و ضایعات پوستی شد که به کل بدنش سرایت کرد. اما گروه ادامه دادند، تا مکزیکو سیتی.
استفیری با کمک شبکهاش پزشکی در مکزیک برایش یافت. تشخیص: عفونت MRSA. با آنتیبیوتیک درمان شد.
اگر درمان نمیشد، ممکن بود دچار سپسیس شده و بمیرد.
از طریق اپلیکیشن CBP One وقت مصاحبه مرزی گرفت. زوجی آمریکایی از غرب میانه آمریکا، با پسری همسن محمد، او را پناه دادند و کمک مالی کردند.
زن خانواده که از برزیل با محمد در تماس بود، به دیدارش در مکزیکو سیتی آمد. محمد با دستهگل به استقبالش رفت. سه روز با هم بودند. زن گفت: «با اونهمه بدبختی، هنوز درخشش و امید تو وجودش بود. خیلی راحت میشه طرفدارش شد.»
پس از سه ماه انتظار، بالاخره زمان مصاحبه تعیین شد. خانواده اسپانسر بلیت مرزیاش را پرداختند. همهچیز خوب پیش رفت. در ۵ فوریه، مدارکی دریافت کرد که به او اجازه اقامت دوساله داد.
او به استفیری پیام داد: «۵ متر مونده به خاک آمریکا.»
او پاسخ داد: «فکر کنم موفق شدی.»
زندگی در آمریکا
حالا یک سال است که در آمریکاست. در کالج محلی درس میخواند: حقوق و علوم سیاسی. با پسر خانواده اسپانسر صمیمی است، دوستان تازه پیدا کرده و عاشق غذای پدرخواندهاش است.
در ماه مارس ۲۳ ساله شد. گفت: «نمیخوام بریم رستوران. خودت آشپزی کن.»
اما همهچیز گلوبلبل نیست. دلتنگ خانوادهاش است، تمرکز روی درس سخت شده، بهویژه با تهدیدهای دولت ترامپ علیه مهاجران.
اوایل آوریل، ایمیلی از وزارت امنیت داخلی دریافت کرد: «هفت روزه خاک آمریکا را ترک کن.» این پیام برای کسانی فرستاده شد که مثل محمد از طریق CBP One وارد شده بودند—حتی برای بعضی شهروندان آمریکایی.
میگوید: «نمیدونیم چی میشه. ما رو میفرستن پیش طالبان؟»
در فوریه فهمید که درخواست ویزایش باز رد شده. دلیل رد؟ اشتباه در تطابق تاریخ اشتغال با قرارداد دولت آمریکا.
فورد، رئیس سابق، میگوید: «اونها بیشتر از ما آمریکاییها در خطر بودن. ما میتونیم آدم به مریخ بفرستیم، ولی نمیتونیم چندتا کاغذبازی مهاجرتی رو درست کنیم؟ عجیبه!»
محمد، با همه سختیها، امیدش را از دست نداده. میخواهد وکیل شود، به سازمانهای کمک به پناهجوها بپیوندد.
میگوید: «برنامه زیاد دارم. انشاءالله بهشون میرسم.»

بیان دیدگاه