سخنرانی گیریدهاران سیوارامان، کمیشنر مقابله با تبعیض نژادی استرالیا در کنفرانس فدراسیون شوراهای قومی استرالیا (FECCA). نشر شده در وبسایت کمسیون حقوق بشر استرالیا، باز نشر توسط دِهمزنگ
نام من گیریدهارن سیوارامان است و من کمیسر فدرال تبعیض نژادی هستم. مایلم آغاز سخنم را با اذعان به این نکته شروع کنم که در سرزمینهای تصاحبنشدهی مردم جَگِرا و تُربال با شما سخن میگویم و به بزرگان گذشته، حال و آیندگان آنها احترام میگذارم. همچنین احترام خود را به هر یک از مردم بومی و جزایر تنگه تورِس که امروز اینجا حضور دارند، ابراز میدارم.
اذعان به این که من بر سرزمین آنها هستم، اهمیت دارد. این موضوع مورد حمله قرار گرفته و من میخواهم از آن دفاع کنم. برای من، بهعنوان فردی که خود از ملتهای بومی نیستم، اما تجربه زیستهی تبعیض نژادی داشتهام و هدایت کارزارهای ضدنژادپرستی را بر عهده دارم، درک تفاوت میان نوع نژادپرستیای که شخصی مانند من تجربه میکند و نوعی که برادران و خواهران بومی ما در طول ۲۳۸ سال گذشته تجربه کردهاند و همچنان تجربه میکنند، اهمیت دارد.
تبعیض نژادیای که شخصی مانند من تجربه میکند، انکار برابری و احترام است. تبعیض نژادیای که مردم بومی تجربه کردهاند و همچنان تجربه میکنند، نیز انکار برابری و احترام است. اما علاوه بر آن، شامل انکار حق تعیین سرنوشت و حاکمیت نیز هست؛ حاکمیتی که پیش از من، توسط مهاجران از آنها سلب شد و سرزمینشان از آنان گرفته شد. من، بهعنوان یک مهاجر، از این انکار حاکمیت سود بردهام. من از سلب مالکیت سرزمینهایشان بهرهمند شدهام.
بنابراین اذعان به این که من بر سرزمین آنها هستم، گامی کوچک اما مهم است. مهمتر از آن، اذعان به کنشگری، رهبری و فعالیتهای ضدنژادپرستی مردم بومی است که راه را برای من و بسیاری دیگر هموار کردهاند. برای من مهم است که از خرد و بزرگواری آنان در اجازه دادن به من برای سخن گفتن از سرزمینشان امروز، سپاسگزاری کنم.
مایهی افتخار من است که گزارش فِکا (FECCA) دربارهی مشورتهای ملی جامعه را در حمایت از تدوین چارچوب ملی ضدنژادپرستی رونمایی میکنم.
این، بخشی اساسی از کار در روند آمادهسازی چارچوب ملی ضدنژادپرستی است.
پیش از آن که بیشتر درباره گزارش فِکا و این چارچوب صحبت کنم، میخواهم بخشی از سخنان یکی از افرادی را که در این فرایند مشورت کردهاند، برایتان بخوانم. او چنین گفته است:
«وقتی به دنیا آمدم، مادرم مرا به یک وقت ملاقات چشمپزشکی برد. در طول معاینه، دو پستانک آنجا بود و من گریه میکردم. پزشک پیشنهاد داد که یکی از آن پستانکها را به من بدهد، اما مادرم گفت نه. وقتی مادرم از اتاق بیرون رفت و پزشک من را در آغوش داشت، بدون رضایت مادرم پستانک را به من داد. وقتی مادرم به خانه برگشت، تماسی تلفنی دریافت کرد که به او گفتند آن پستانکی که پزشک به من داده بود، آلوده به بیماری بوده که باعث شد من دچار کمشنوایی شوم. فکر میکنم برای مادرم، بهعنوان یک مهاجر نسل اول آفریقایی در استرالیا، آخرین کاری که ممکن است بخواهد انجام دهد، ایجاد جنجال بود. بنابراین، به نظرم او آن اتفاق را در درون خود فرو خورد و به گمانم این نیز نوعی از تبعیض نژادی است که گاهی آن را نمیبینیم یا نمیشنویم.»
این داستان تکاندهنده است و من از فردی که آن را با شجاعت روایت کرد، برای بازگو کردن چنین تجربهی تلخی سپاسگزارم. همچنین از همهی کسانی که داستانهای خود را در اختیار گزارش فِکا قرار دادند، قدردانی میکنم.
این داستان، نشاندهندهی آن است که چگونه نژادپرستی در تار و پود جامعهی استرالیا ریشه دوانده است. در هیچ بخشی از این داستان، نژادپرستی مستقیم میانفردی، مانند توهین لفظی یا استفاده از الفاظ تحقیرآمیز، وجود ندارد؛ اما نژادپرستی نظاممند وجود دارد. این روایت بهخوبی نشان میدهد که نژادپرستی چگونه در نهادها و نظامهای ما نهادینه شده است. در ادامه، زمانی که دربارهی چگونگی بروز نژادپرستی نظاممند در جامعهی خود صحبت کنم، دوباره به این داستان بازخواهم گشت.
اما نخست لازم است توضیح دهم منظورم از نژادپرستی نظاممند چیست.
در گزارش فِکا، نژادپرستی نظاممند چنین تعریف شده است:
«شیوهای که هنجارهای فرهنگی، قوانین، ایدئولوژیها، سیاستها و رویههای یک جامعه، سازمان یا نهاد خاص، منجر به رفتار، فرصتها و نتایج نابرابر میشود. با این حال، نژادپرستی نظاممند میتواند حتی بدون وجود قوانین، سیاستها یا رویههای مشخص برای حفظ آن نیز رخ دهد.»
نکتهی مهم این است که این نوع نژادپرستی میتواند بدون نیاز به قوانین، سیاستها یا رویههای ویژه، همچنان پابرجا بماند.
برای درک چرایی این موضوع، باید همانگونه که بسیاری از شما میدانید، پذیرفت که نژاد و نژادپرستی برخلاف تصور رایج، مفاهیمی زیستی یا علمی نیستند؛ بلکه دربارهی قدرت و امتیازند. اگر شما سفیدپوست باشید، این به معنای داشتن قدرت برای ایجاد و حفظ نظامها و نهادهایی است که بر کل جامعه اثر میگذارند، اما عمدتاً به سود شما عمل میکنند. وقتی به همهی راهروهای قدرت نگاه میکنم ـ چه در سیاست، چه در خدمات عمومی، مدیران عامل، هیئتمدیرهها یا رسانهها ـ افراد کمی را میبینم که شبیه من یا بسیاری از شما باشند. با این حال، همین اکثریت سفیدپوست هستند که نظامهای قدرتی را ایجاد و حفظ میکنند که بر زندگی همهی ما اثرگذار است.
گاهی اوقات، فردی که شبیه من یا شماست به آن جایگاههای ارشد میرسد. اما برای رسیدن به آنجا، اغلب ناچاریم هر آنچه ما را متفاوت میکند کنار بگذاریم؛ زبانمان، دینمان، فرهنگمان، پوششمان ـ همهچیز به جز رنگ پوستمان، تنها چیزی که نمیتوانیم تغییرش دهیم و از قضا همین باعث میشود که حتی در آن جایگاه نیز قربانی نژادپرستی شویم. و در این مسیر، هیچ الزام ساختاری برای تأیید حق تعیین سرنوشت ملتهای بومی وجود ندارد.
اگر سفیدپوست باشید، این امتیاز را دارید که حتی یکبار هم به این فکر نکنید که دسترسی به آن نظامها و نهادها ممکن است به دلیل نژاد، شما را در موقعیت نابرابر قرار دهد. این امتیاز را دارید که برای موفقیت در عبور از این نظامها و نهادها، مجبور به جذب کامل و از دست دادن هویت خود نباشید.
به یاد داشته باشید که این نظامها و نهادها اغلب در دوران استعمار ایجاد شدند و سپس در دورهی سیاست «استرالیا سفید» تثبیت شدند.
برای فهم این که نظامها و نهادها چگونه نژادپرستانه عمل میکنند، باید سواد نژادی خود را تقویت کنیم.
در سطح میانفردی، سواد نژادی یعنی چگونه فردی را درک میکنیم و چه پیشداوریهایی ممکن است بر اساس نژاد او داشته باشیم. در سطح ساختاری، یعنی درک این که نظامها و نهادها چگونه به زیان افرادی که سفیدپوست نیستند عمل میکنند.
به داستانی که در آغاز گفتم برگردید. هیچ رخداد مستقیم نژادپرستی میانفردی در آن وجود نداشت. اما نادیده گرفتن خواستههای مادری آفریقاییتبار، در واقع اِعمال قدرت بر فردی رنگینپوست بود. این، نبودِ امنیت فرهنگی برای یک فرد رنگینپوست هنگام دسترسی به خدمات پزشکی بود. و این که خانواده اقدامی در برابر آن اتفاق نکردند، به این دلیل بود که از نظر ساختاری، شکایت یا پیگیری آنچه بر آنها گذشته، برایشان بسیار دشوار یا نژادزده شده است.
من تاکنون چند بار از واژهی «نژادزده» استفاده کردهام و میخواهم توضیح دهم منظورم چیست. وقتی به چِنای، هند ـ شهر زادگاهم در کشور زادگاهم ـ پرواز میکنم و از هواپیما پیاده میشوم، فقط «گیری» هستم. اما وقتی به خانهام در بریزبن برمیگردم و از هواپیما پیاده میشوم، تبدیل میشوم به «چندفرهنگی»، «قومیتی»، «دارای تنوع فرهنگی و زبانی». تمام این برچسبها در نسبت با «سفیدپوست نبودن» من تعریف میشوند. من توسط جامعهای که در آن هستم، «نژادزده» میشوم.
سازمان فِکا با ۱۸ نهاد همکاری کرد تا با جوامع چندفرهنگی در سراسر کشور مشورت کند. این مشورتها شامل بیش از ۸۶۰ شرکتکننده بود.
جمعآوری داده دربارهی نژادپرستی کار دشواری است. بیشتر ما میدانیم یا تجربه کردهایم که افشای نژادپرستی اغلب باعث میشود بیش از خودِ نژادپرستی، مورد حمله قرار بگیریم. بیشتر نژادپرستیها گزارش نمیشوند. بهویژه گردآوری داده دربارهی نژادپرستی نظاممند بسیار دشوار است. با در نظر گرفتن این موانع، فِکا و سازمانهای همکارش توانستند دادههایی بسیار مهم و روشنگر به دست آورند.
موضوعات مشترک عبارت بودند از:
نژادپرستی نظاممند
آموزش و توانمندسازی
مشارکت و نمایندگی
عدالت و نظام حقوقی
نژادپرستی علیه مردم بومی
تا حدی پیشتر دربارهی نژادپرستی نظاممند صحبت کردم، و این موضوع، شالودهی سایر حوزههای مطرحشده نیز هست. یکی از نقلقولهای قدرتمند یک عضو جامعه چنین بود:
«نژادپرستی، تبعیض در زبان است. وقتی به استرالیا آمدم، احساس میکردم زندگی کردن غیرممکن است، چون زبان را بلد نبودم. برای اینکه پذیرفته شوم، مجبور شدم هویتم را از دست بدهم.» — این همان فرآیند جذب و هویتزدایی است که پیشتر توضیح دادم.
در حوزهی آموزش و تربیت، پژوهشها نشان دادهاند که سوگیری نژادی و نژادپرستی بهطور گسترده در محیطهای آموزشی رواج دارد. جوانان رنگینپوست، هم خود تجربههای بالایی از تبعیض نژادی در مدرسه دارند و هم شاهد چنین رفتارهایی از سوی همسالان و حتی معلمانشان هستند.
یکی از جوانانی که در این مشورتها شرکت کرده بود گفت: «قرار است در مدارس احساس امنیت کنیم. اما اگر معلمان تبعیض قائل شوند، به چه کسی باید پناه ببریم؟»
دیگری گفت: «وقتی در تاف (TAFE) درس میخواندم، تنها آسیایی کلاس بودم و نحوه صحبت من به خوبی دیگران نبود. معلمان از من خواستند که از دوره انصراف بدهم. فکر میکنم بهتر بود به من فرصت میدادند زبان انگلیسیام را تقویت کنم تا اینکه از من بخواهند بروم. حس میکنم این اتفاق زیاد میافتد، برخورد متفاوت.»
در سال ۲۰۱۷، نظرسنجیهای «در برابر نژادپرستی سخن بگو» که توسط دانشگاه ملی استرالیا در میان دانشآموزان و کارکنان انجام شد، نشان داد که یکسوم دانشآموزان از سوی همسالان خود نژادپرستی را تجربه کردهاند، ۱۲ درصد از سوی معلمان، ۶۰ درصد شاهد تبعیض نژادی همسالانشان نسبت به دیگر دانشآموزان بودهاند، و ۴۳ درصد دیدهاند که معلمان با دانشآموزان تبعیضآمیز رفتار کردهاند.
پژوهشها همچنین نشان دادهاند که کودکان مایلاند دربارهی نژاد و نژادپرستی صحبت کنند، اما والدین و معلمان این گفتگوها را خاموش یا از آن طفره میروند، یا با این رویکرد پیش میروند که جوانان را تشویق کنند «نژاد را نبینند». این کار در عمل باعث نادیده گرفتن واقعیتهای نژادپرستی و تبعیض ساختاری میشود و به تداوم کمبود آگاهی دربارهی نژادپرستی در نسلهای مختلف دامن میزند. همچنین این رویکرد، توان و غروری را که افراد و جوامع در هویت نژادی خود مییابند انکار میکند و بر حفظ ساختاری برتری سفیدپوستان میافزاید.
محیطهای کاری از جمله موضوعات پرتکرار در گزارش فِکا بودند. راهنمای تازه منتشرشدهی «تبعیض نژادی در محل کار» از سوی کمیسیون فرصت برابر و حقوق بشر ویکتوریا، بهخوبی نژادپرستی ساختاری را که بر همهی مراحل مسیر شغلی اثر میگذارد، آشکار میسازد. این مسئله از همان مرحلهی جستجوی کار آغاز میشود. شواهد بسیاری نشان دادهاند که افرادی با نامهای انگلوساکسون شانس بیشتری برای دریافت دعوتنامهی مصاحبه دارند. یکی از افرادی که در مشورتهای فِکا شرکت کرده بود، چنین گفت:
«نام یک فرد میتواند بر فرصتهای شغلیاش تأثیر بگذارد. قبل از اینکه نامم را تغییر دهم، تنها ۱ مصاحبه از هر ۱۰ درخواست داشتم. بعد از اینکه با یک استرالیایی آنگلو ازدواج کردم و نام خانوادگیام را تغییر دادم، ۱۰ مصاحبه از ۱۰ درخواست داشتم. عمداً برای فرزندانم نامهای انگلیسی انتخاب کردم تا مجبور نباشند همان چیزهایی را تجربه کنند که من پشت سر گذاشتم.»
نژادپرستی ساختاری میتواند در فرایند مصاحبه، استخدام، نبودِ امنیت فرهنگی در محل کار، نبودِ فرصت ارتقا، و نبود سازوکار امن برای گزارش نژادپرستی عمل کند.
یکی از افراد گفت:
«ارزیابیهای سلیقهای، حتی با معیارهای عینی استخدام، همچنان باعث کنار گذاشته شدن نامزدهای متنوع از سمتهای ارشد میشود. این موضوع بر ترکیب افرادی که در جایگاه تصمیمگیری قرار میگیرند اثر میگذارد و چرخهی حذف را ادامه میدهد. با وجود نژادپرستی، نمیتوان رهبر شد.»
دیگری گفت:
«وقتی گزارشی ارائه میدهید، ممکن است طوری با شما برخورد شود که احساس کنید دردسرساز هستید. باید همهچیز را کتبی ثبت کنید، که از نظر روانی میتواند بسیار فرساینده باشد. روند و کاغذبازیها میتواند پیچیده و گیجکننده باشد و هیچ نتیجهی قطعی هم در کار نباشد.»
بهداشت و درمان از جمله موضوعاتی بود که شرکتکنندگان دربارهی تبعیض در تمام جنبههای تجربهی خود از خدمات درمانی، از مرحلهی دسترسی گرفته تا کیفیت مراقبتی که دریافت کردهاند، صحبت کردند. در کار ما در کمیسیون حقوق بشر استرالیا (AHRC)، «ایمنی فرهنگی» را عاملی اساسی برای مقابله با نژادپرستی ساختاری شناسایی کردهایم.
ایمنی فرهنگی چیست؟
در سال ۱۹۸۹، پرستاران مائوری مفهوم «ایمنی فرهنگی» را توسعه دادند تا با به چالش کشیدن این دیدگاه که همه باید به یک شیوه مراقبت شوند، به نابرابریهایی که ملتهای بومی با آن روبهرو بودند، رسیدگی کنند.
ایمنی فرهنگی مستلزم آن است که ارائهدهندگان خدمات و سازمانها روابطی معنادار و پاسخگو ایجاد کنند که بر پایهی درک نیازها و توانمندیهای منحصربهفرد جوامع بنا شده باشد.
همچنین مستلزم فرایندی مداوم برای شناسایی این نکته است که موقعیتهای فرهنگی، حرفهای و نهادی چگونه بر تعاملات و ارائهی خدمات اثر میگذارند.
ایمنی فرهنگی فرایندی پویا و انعطافپذیر است. این هم یک چارچوب و هم یک نتیجه است که امکان تعریف محیطهای امن و در دسترس را از سوی کارکنان فراهم میکند.
این رویکرد مبتنی بر توانمندی، از روایتهای مبتنی بر کمبود که پیرامون تفاوتهای فرهنگی شکل گرفتهاند فاصله میگیرد و در عوض بر توانمندسازی واقعی، درمان و حق تعیین سرنوشت تمرکز میکند.
رسانه نیز از جمله موضوعاتی بود که شرکتکنندگان به آن اشاره کردند. پیشتر گفتم که نژاد و نژادپرستی به قدرت و امتیاز مربوط میشود. همانطور که هفتهی گذشته در مراسم رونمایی از کتابچهی راهنمای گزارشدهی نژادی MDA/AHRC گفتم، در رسانهها، سفیدپوست بودن یعنی داشتن قدرت برای تعیین این که چه کسی داستانها را روایت کند، چه داستانهایی روایت شوند، و چگونه روایت شوند. این یعنی امتیاز همیشه دیده شدن، همیشه در مرکز بودن، و در تلویزیون و رادیوی تجاری تقریباً همیشه گویندهی اخبار، روایتها و رویدادهای روز بودن. گاهی با خودم فکر میکنم برای کسی که شبیه من است، راهیابی به تلویزیون تجاری یعنی یا درِ SBS را بشکند، یا شانسش را در ABC امتحان کند، یا یک آشپز واقعاً، واقعاً ماهر شود. برای ورود به رادیوی تجاری احتمالاً باید نام کوچک خود را کنار بگذارم، نام خانوادگیام را به «سیوو» تغییر دهم و امیدوار باشم کسی درخواست عکس نکند.
نظام عدالت و حقوقی نیز بهعنوان حوزهای دشوار توسط شرکتکنندگان مطرح شد. چرا برخی نژادها در نظام عدالت اینقدر بیشازحد نمایان هستند؟ هیچ نژادی ذاتاً بد نیست. بیاعتمادی به پلیس به دلیل نژادپرستی و جدی گرفته نشدن شکایات، بهویژه از سوی جوانان، مطرح شد.
دو مسئلهی مهم دیگر نیز در گزارش فِکا بیان شده است. نخست، اهمیت «تقاطعمندی» (intersectionality). نمونههای برجستهای دربارهی جوامع LGBTQIA+ و زنان رنگینپوست ارائه شده بود.
دوم، نژادپرستی درون جوامع چندفرهنگی، بهویژه با اشاره به تبعیض مبتنی بر کاست. نکتهی مهمی که در گزارش آمده، این است که نژادپرستی درونجامعهای اغلب تلاشی برای بهبود موقعیت فرد در یک نظام غالبِ سفیدپوست است که در نهایت سلسلهمراتب نژادی را بازتولید میکند.
این گزارش همراه با مسیری رو به جلو ارائه شده است. اما پیش از آن که آن را توضیح دهم، لازم است نکتهی دیگری را بیان کنم.
نژادپرستی ساختاری که از تاریخ استعمارگرانهٔ استرالیا مشروعیت گرفته، همچنان در تار و پود جامعهٔ ما ریشه دارد. این پدیده در تمامی نهادها نفوذ کرده است ـ چه محیطهای کاری، چه مراکز آموزشی، و چه حتی ساختارهایی که هدفشان خدمت به مردم است. با این حال، ما نمیتوانیم بهطور مؤثر با نژادپرستی و پیامدهای زیانبار آن مقابله کنیم، مگر آنکه صادقانه بپذیریم که چنین پدیدهای وجود دارد. از این رو، معتقدم باید اذعان کرد که کمیسیون حقوق بشر استرالیا ـ مانند همهٔ نهادهای دیگر کشور ـ از این چالشها مصون نبوده است.
من این مسئله را بسیار جدی گرفتهام. اگر نژادپرستی بتواند در نهادی مانند کمیسیون ما وجود داشته باشد، این نشاندهندهٔ عمق ریشهدار بودن نژادپرستی ساختاری در جامعهٔ ما و ضرورت فوری مقابله با آن است. باور دارم که ما بهعنوان یک نهاد باید با پیشگامی عمل کنیم و متعهد هستم که هم درونسازمانی عملکرد بهتری داشته باشیم و هم برای بازسازی اعتماد عمومی به این نهاد بکوشیم. همچنین معتقدم که ما بهعنوان یک کشور نیز میتوانیم بهتر عمل کنیم و مسیر روشنی پیشِ رو داریم.
همانطور که گزارش فدراسیون شوراهای قومی استرالیا (FECCA) بهروشنی بیان کرده، این مسیر، چارچوب ملی ضدنژادپرستی است؛ همان طرحی که تیم توانمند ما در کمیسیون حقوق بشر استرالیا طی دو سال گذشته با تلاش فراوان بر روی آن کار کرده است.
چارچوب ملی ضدنژادپرستی در تاریخ ۲۶ نوامبر امسال رونمایی خواهد شد. این چارچوب، نقشهٔ راهی است برای دولت، بخش خصوصی و جامعهٔ مدنی تا پرسشهای اساسی را دربارهٔ تأثیرات منفی سیستمها و نهادهایشان بر افراد نژادیافته مطرح کنند. این چارچوب فراخوانی است به دولت برای نام بردن از نژادپرستی، رویارویی با آن و ایجاد تغییرات ساختاری. ما نقشهٔ راه را در اختیارشان میگذاریم؛ این وظیفهٔ آنهاست که موتور را روشن کنند و در این مسیر حرکت کنند.
ما دیگر نمیتوانیم صرفاً سیستمها و نهادهای خود را همانطور که هستند بپذیریم. صحبت دربارهی «روز همبستگی» یا «انسجام اجتماعی» کار ضدنژادپرستی نیست. از اینکه مدام به من گفته شود دربارهی نژادپرستی صحبت نکنم چون «انسجام اجتماعی را مختل میکند»، خسته شدهام. البته همهی ما میخواهیم در جامعهای زندگی کنیم که با هم خوب کنار بیاییم، اما نه به قیمت وانمود کردن اینکه نژادپرستی وجود ندارد. مسیر واقعی پیشرفت، مسیری است که با سنگفرشهای ضدنژادپرستی ساخته شده باشد.
یک خط در شن کشیده شده است؛ در یک سو کسانی ایستادهاند که متعهد به مبارزه با نژادپرستی هستند، و در سوی دیگر کسانی که راضی به حفظ وضعیت موجودند. میدانم بیشتر شما در این اتاق در سمت مبارزه با نژادپرستی هستید. به کسانی که اینگونه نیستند، دست دوستی میدهیم و از شما دعوت میکنیم آن خط را رد کنید و به ما بپیوندید در این مسیر برای ساختن جامعهای بهتر.
مقصد ما روشن است: استرالیا جایی که برابری، کرامت و احترام برای همه، صرفنظر از پیشینهی نژادی، فرهنگی یا دینی، یک واقعیت زنده باشد.


بیان دیدگاه