نویسنده: دانکن گراهام، منتشر شده در inside Indonesia ۲۵ اگوست ۲۰۲۵، باز نشر، دهمزنگ
علیرضا یاوری، جوانی هزاره از افغانستان، آنچه را بسیاری «غیرقابل تصور» میدانند زیسته است. او در کتاب تازهاش گمشده در آرامش که تلفیقی از زندگینامه و شعر است، با صراحتی عریان از تجربههایی سخن میگوید که محصول سالها رنج، تبعید و بیپناهیاند.

یاوری اکنون ۲۶ سال دارد و بیش از یک دهه از زندگیاش را در تعلیقی طاقتفرسا گذرانده است؛ تعلیقی که در نوجوانی آغاز شد، زمانی که پدرش با پرداخت مبلغی نامعلوم به قاچاقچی انسان، تلاش کرد او را از افغانستان جنگزده به استرالیا برساند. مسیر پرخطر او از هند و مالزی گذشت و در نهایت بر عرشه قایقی شلوغ و لرزان در تنگه مالاکا به اندونزی رسید. خودش مینویسد: «میتوانستم ببینم که در یک لحظه غرق میشوم… صدای زنی را شنیدم که برای نجات خود و کودکاش دعا میکرد. همانجا بود که دریافتم مرگ واقعیت دارد.»
در نوامبر ۲۰۱۴، یاوری پانزدهساله در جاکارتا خود را به پلیس تسلیم کرد و روانه زندان بزرگسالان شد؛ اقدامی که برخلاف همه اصول حقوق بشری بود. او همانجا آموخت که چگونه به دیگران بیاعتماد باشد و برای بقا تنها بر خود تکیه کند. اندکی بعد دریافت که امیدش برای رسیدن به استرالیا به بنبست خورده است، چرا که دولت وقت استرالیا هرگونه پذیرش تازهواردان را منتفی اعلام کرده بود.
این سالها برای او فقط زندانی فیزیکی نبود؛ هماتاقیاش در تلاش برای حلقآویز کردن خود شکست خورده بود، کسی که دریافته بود چمدانش با برچسب «امید» تهی است. یاوری آن تجربه را چنین خلاصه میکند: «شاید جستجوگر خسته شود، اما آنکه گم شده هرگز از انتظار خسته نخواهد شد.»
در دل این اسارت طولانی، یاوری به زبان انگلیسی که اندکی در افغانستان آموخته بود بازگشت و خود را به یادگیری و آموزش دیگران مشغول ساخت. کتابهای غیرداستانی، خاطرات و مجلات خواند و با الهام از رمان بادبادکباز خالد حسینی، رؤیای خانهای امن را در ذهن زنده نگه داشت.
با این همه، یازده سال گذشته است و هنوز هیچ راهی برای اسکان دوباره پناهجویان هزاره در اندونزی وجود ندارد. آنها جایی برای رفتن ندارند. یاوری در یکی از شعرهایش مینویسد: «در مسیر گم شدهام… در هزارتوی جمعیتی که در سکوت فریاد میزنند.»
کتاب گمشده در آرامش تنها روایت شخصی نیست؛ بلکه سندی است علیه بیرحمی سیاستها و بیاخلاقیهای نظامهای مهاجرتی. او که اکنون در باندونگ ساکن است، میگوید: «مشکل اعتماد دارم، تنها با کسانی رابطه میسازم که احساس امنیت و نزدیکی کنم.» با این حال، نوشتن، فیلمسازی، فعالیتهای هنری و آموزش داوطلبانه را به ابزارهایی برای دادخواهی و آگاهیرسانی بدل کرده است.

فعالیتهای او از آموزش زبان گرفته تا شرکت در نمایشگاه هنری «بیایید سفر مرا راه برویم» و همکاری با شبکه حقوق پناهندگان آسیا-پاسیفیک، نشان میدهد که چگونه رنج را میتوان به کنشی اخلاقی و اجتماعی تبدیل کرد. در عین حال، خطر خودکشی که بسیاری از پناهجویان گرفتار در اندونزی را تهدید میکند، همیشه در سایه حضور دارد. اما یاوری برخلاف حدود بیست نفری که reportedly جان خود را از دست دادهاند، راهی دیگر یافته است: «واقعیت شاید سخت و ناگهانی سیلی بزند، اما نباید آن را انکار کرد؛ زندگی زمانی واقعی میشود که بمانی و با هدف بجنگی.»
نوشتن برای او یادآوری است؛ یادآوری آنچه بر سرش آمده، آنچه به او امکان بقا داده و آنچه او را واداشته که در پی آن باشد جز «انسانی نیک» نباشد. این یادداشتها نه فقط برای خودش، بلکه برای دیگران نیز پیام دارد: رنج میتواند سرچشمه بینش باشد و به اشتراکگذاری تجربه، میتواند راهی برای بقا بگشاید.
علیرضا یاوری، بیگانهای در سرزمینی بیگانه، با کلمات جایی تاریک را روشن کرده است؛ و کتابش، گمشده در آرامش، بیش از آنکه خاطرهای فردی باشد، آیینهای است در برابر جهانی که اغلب ترجیح میدهد چشم بر رنج «دیگری» ببندد.

بیان دیدگاه