چهار سال از آن روز سیاه گذشته است؛ روزی که در دشت برچی، قلب زخم‌خورده کابل، صدای خنده‌های دختران دانش‌آموز به ناگهان در هم شکست و جای خود را به انفجار و مرگ داد. آن روز، شنبه ۱۸ ثور ۱۴۰۰، مکتب سیدالشهدا به صحنه یکی از هولناک‌ترین تراژدی‌های تاریخ معاصر افغانستان بدل شد؛ جایی که پیکرهای نحیف دخترانی با کیف‌های رنگی و کتاب‌های باز، در خیابان‌های خونین آرمیدند.

Source: social media

این فقط یک حمله نبود؛ قتل‌عامی بود هدفمند، برای خاموش کردن صدای زن، برای نابود کردن رؤیای آموزش. در همان روز، بیش از ۸۵ دختر دانش‌آموز جان دادند، ده‌ها تن زخمی شدند، و هزاران قلب، برای همیشه ترک برداشت. اما آنچه درد این زخم را عمیق‌تر می‌کند، نه فقط خود آن انفجارها، که سکوتی است که پس از آن حاکم شد؛ سکوت دولت، جامعه جهانی، و نهادهایی که باید حافظ حقوق بشر می‌بودند.

و امروز، چهار سال بعد از آن روز خونین، هنوز دشت برچی در سوگ است، و هنوز دختران در افغانستان می‌میرند؛ نه در میان شعله‌های انفجار، که در خاموشی خانه‌ها، در حسرت درس و مکتب، در زیر سلطه حکومتی که دانش را جرم می‌داند و رؤیا را خیانت.

سه سال و اندی از بازگشت طالبان به قدرت می‌گذرد، و هنوز دروازه‌های مکاتب به روی دختران بسته است. دخترانی که جان‌شان را در راه علم داده بودند، حالا حتی حق نشستن در کلاس را هم ندارند. آن‌ها که از انفجار سیدالشهدا جان به در برده بودند، امروز با چشمان اشک‌بار، از پشت پنجره‌های خانه‌های‌شان، به درهای قفل‌شده مکتب‌ها می‌نگرند؛ به دفترهایی که بی‌صدا خاک می‌خورند، و به آینده‌ای که در حال دفن شدن است.

امروز، ما تنها از شهیدان آن حمله یاد نمی‌کنیم، بلکه از تمامی دخترانی سخن می‌گوییم که قربانی سیاست طالبانی حذف و تحقیر شده‌اند. نام سیدالشهدا دیگر فقط یادآور خون نیست؛ سندی است بر جنایتی مداوم که هنوز ادامه دارد. این محرومیت، ادامه همان ترور است؛ ترور امید، ترور آینده.

دختران افغانستان، نه در میدان جنگ، که در نبردی خاموش، قربانی می‌شوند. اما صدای‌شان، اگرچه به زور گلوله و حجاب خاموش شده، هنوز در حافظه تاریخ طنین‌انداز است. آن‌ها زنده‌اند، در ما، در وجدان جهان. و ما فراموش‌شان نخواهیم کرد، زیرا عدالت، هرچند امروز در غل و زنجیر است، روزی سر بلند خواهد کرد.

بیان دیدگاه


آخرین نوشته‌ها